مثنوی تخیلی در باره خاوران  محمد علی جدی

مثنوی تخیلی در باره خاوران محمد علی جدی

                                                          مثنوی تخیلی خاوران صفحه 2محمد علی جدی

در هم و دینار رو ثروت بیشمار

بود همراهم همه دارو ندار

تا رسیدم بنده اندر این مکان

این مکان که هست اینک خاوران

آن زمان یک تپه بود و ده قنات

تپه و اطراف زیبا پر نبات

جای خوبی بهر رفع خستگی

هم بنوشم آب بهر تشنگی

با خودم گفتم چو چپ را هست این

پشت کوه است و نباشد کس کمین

بنده اینجا استراحت می کنم

ساعتی اینجا اقامت می کنم

در کنار چشمه ساری چون گلاب

رفته بودم اندکی بنده به خواب

خواب دیدم پادشاهی می کنم

زیر دستان را نگاهی می کنم

گاه چشمم باز و گاهی نیمه باز

هیچ کس با خود نمی دیدم تراز

دلقک بدبخت ما آن بی خرد

زد به پشت پای ما جفتی لگد

نا گهان بیدار گردیم ز خواب

سارقی دیدم که بر بسته نقاب

هم به تهدیدو به زور آن نابکار

برد از بنده همه دارو ندار

دزد رفت و برد با خود هستی ام

فکر و غصه گشت جام مستی ام

نه برایم تاب ماند و نه توان

نه غذایی داشتم نه آشیان

با خودم گفتم نبود از من گنه

عمر خود را پس چراسازم تبه

حال کز دستم برفته سیم و زر

می نمایم از دیار خود حذر

آب مفت و سنگ مفت و خاک مفت

هست اینها بهر یک آشیانه جفت

هم زمینش رایگان وهم مجاز

هم نخواهد شهرداراز من جواز

جای خوبی هست پر زرق یراق

دور از هر گونه کذبی و نفاق

باز سازم خانه ای دور از دیار

تا بماند بعد از این هم یادگار

 

 

اینم صفحه دوم دوتا صفحه دیگر هم به زودی می نویسم با تشکر محمد علی جدی

نوشته شده توسطdjahmad:j  در ساعت01:40:54


 

نویسنده مطلب: احمد جدی

احمد جدی

پاسخ دهید

1 نظر

یه خاورانی  ۱۳۹۱/۰۶/۰۶ - ۱۶:۱۹:۰۰

سلام وبلاگ خوبی دارید خسته نباشید.از وبلاگ خاوران نیز دیدن کنید

احمد جدی (ahmad6172)  ۱۳۹۶/۱۱/۰۱ - ۱۰:۱۳:۴۷

با تشکر ازشما که از این سایت دیدن کردید با تشکر مدیریت سایت